شبها که طلوع می کند خورشید
به خستگی ها سپاس می گویم
بی شمارش دقیقه ها
در تردد رویا شناور می مانم
تا دیری دیگر
تا غروب خورشید در صبح
شب هاکه می گشاید راز
از پس پشت خاطره ها
چیزی نو زاده می شود هر دم
به آغازیدن ها سپاس می گویم
شب ها حس می کنم هستم
و در لا به لای وجودم
حس می کنم که هنوز هستی
در سکوتی نه چندان دلچسب
با نگاهی نه چندان بی درد
به خاطر بودنت سپاس می گویم
!گره در کار من افتاده گره در گره ها چیست این فلسفه،این فلسفه خاطره ها تازه فهمیدم این بغض گلومانده عشق چه بلا ها که نیاورده سر خرخره ها همه شهر به دور سر من میچرخید چه کشیدند از این در به دری فرفره ها بال و پر داری وبی بال وپری میکشدم آسمان سهم تو و سهم من این پنجره ها گر چه غمگینم از آغاز جدایی اما شادم از اینکه جدا شد سره از ناسره ها
20407 بازدید
23 بازدید امروز
9 بازدید دیروز
82 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian